زمان تقریبی مطالعه: 5 دقیقه

تخلخل و تکاثف

تَخَلْخُل وَ تَکاثُف، دو اصطلاح در فلسفۀ طبیعی به‌معنی رقیق شدن و غلیظ شدن.
تخلخل و تکاثف در لغت به معنای کاهش و افزایش پیوستگی میان ذرات چیزی است ( قاموس، 3 / 274؛ شرتونی، 1 / 299، 2 / 1068) و در اصطلاح آن را به فزونی یا کاستی حجم چیزی بدون انضمام شیء خارجی و یا جدایی چیزی از آن، بر اثر عللی مانند حرارت و برودت، تعریف کرده‌اند (فارابی، 280؛ ابن سینا، الشفاء، الٰهیات، 77، 413). با همین تعریف، تخلخل و تکاثف از نموّ و ذُبول متمایز می‌شود، با آنکه هر یک نوعی از حرکت در کمیت به شمار می‌روند، در تخلخل و تکاثف مقدار جسم بدون پیوستگی یا جداییِ چیزی زیاد و کم می‌شود، اما نمو و ذبول همراه با پیوستگی یا جدایی است (کاتبی قزوینی، 434؛ بیضاوی، 128؛ ابن کمونه، 321).
تخلخل و تکاثف معادل واژۀ یونانی τό μανόν χαί τό πυχνόν است (افنان، 90). نخستین‌بار آناکسیمنس فیلسوف یونانی در سدۀ 6ق‌م در تبیین نظریۀ خود در این باره که هوا مادۀ نخستینِ همه چیز است، گفت که هوا بر اثر فشردگی دگرگون می‌شود، یعنی به سبب تخلخل به آتش، و به سبب تکاثف به آب و خاک تبدیل می‌شود. او تخلخل و تکاثف را تغییری می‌دانست که موجب شکل‌پذیری اشیاء می‌شود و این تبدیلها، در صورت و مقدار مادۀ نخستین تأثیر نمی‌کند (گاتری، 119-127؛ گمپرتس، 1 / 76، 341-342). چنان‌که ابن رشد (د 595ق / 1199م) می‌گوید، در نظریه‌های کهن دیگری نیز که آب یا آتش را مادۀ نخستین می‌شمرده‌اند، تبدیل مادۀ نخستین به عناصر دیگر در قالب تخلخل و تکاثف تبیین می‌شده است (نک‍ : تفسیر...، 1 / 82-83).
ارسطو (322- 385ق‌م) تخلخل و تکاثف را گونه‌ای حرکت در مکان می‌دانست که موجب اجتماع و افتراق و نیز کون و فساد اشیاء می‌شود (نک‍ : گ 260 b، سطر 12-13). یحیی بن عَدی (د 364ق / 975م) و ابوالفرج بن طیب (د 435ق / 1044م) در توضیح نظر ارسطو تخلخل و تکاثف را موجب سنگینی و سبکی و سختی و نرمی جسم دانسته‌اند (نک‍ : ارسطو، 2 / 885). وجود تخلخل و تکاثف را برخی دلیل اثبات خلأ می‌دانند (همو، 1 / 344، 388- 389؛ ابوحیان، 321). فارابی (د 339ق / 950م) و ابن رشد بر‌ مبنایی ارسطویی، تخلخل و تکاثف را از مقولۀ وضع به شمار آورده‌اند (فارابی، همانجا؛ ابن رشد، تلخیص...، 126).
تخلخل بنا به تعریف دقیق‌تر ابن سینا (د 428ق / 1037م) و غزالـی (د 505ق / 1111م) اسم مشترکی است که چند معنا دارد: 1. در مقولۀ کیف: نخست به معنای حرکت جسم است از مقداری به مقدار بزرگ‌تر که باعث رقیق‌تر شدن قوام شیء به رغم پیوستگی آن می‌گردد، و دوم به معنای کیفیت چنین قوامی است. 2. در مقولۀ وضع: نخست به معنای جنبش اجزاء یک جسم است که پس از نزدیک بودن به یکدیگر، از هم فاصله می‌گیرند، و دوم به هیئت وضع اجزاء دلالت می‌کند. تکاثف نیز به همین گونه هم به حرکت در کم و کیف و حرکت در وضع، و هم بر وضع اطلاق می‌گردد (ابن سینا، «الحدود»، 258؛ غزالی، 298- 299؛ نیز نک‍‍‍‍‍‍‍ : بهمنیار، 679).
به نظر ابن سینا تخلخل و تکاثف، گاه بالذات است و موجب تبدیل ذات جسم می‌گردد، مانند تبدیل آب به هوا، و گاه بالعرض، مانند هوا که در روز متخلخل و در شب متکاثف است (ابن سینا، التعلیقات، 55).
فخرالدین رازی (543- 606ق / 1148- 1209م) با نقد نظر فلاسفه می‌گوید که تخلخل و تکاثف از فروع نفی جزء لایتجزى است، زیرا با فرض اثبات جوهر فرد، افزایش یا کاهش مقدار جسم و بنابراین تخلخل و تکاثف محال است ( المباحث...، 1 / 572، شرح...، 2 / 25، 42، 43). سهروردی (549- 587ق / 1154-1191م) چون خلأ را در عالم محال دانسته، می‌گوید که تخلخل و تکاثف حقیقی محال است (2 / 77) و قطب‌الدین شیرازی (634-710ق / 1237-1310م) در شرح این عبارت وی بر مجازی بودن آن استدلال کرده است (ص 212).
صدرالدین شیرازی (د 1050ق / 1640م) دلایل سهروردی را در این باره نپذیرفته است. به اعتقاد ملاصدرا تخلخل به لطافت، یعنی رقیق بودن همراه با بزرگی در حجم شباهت دارد (4 / 76، 5 / 98). وی می‌گوید برخی این اشکال را وارد کرده‌اند که مقدار یا کمیت یک جسم چیزی نیست جز پیوستگی یا همان اتصال جوهری که اساس جسمیت است. بنابراین پذیرفتن تخلخل و تکاثف به این معناست که جسم واحدی بتواند به دو کمیت متفاوت درآید و این مستلزم عرضی بودن کمیت است. وی در پاسخ به این اشکال، تخلخل و تکاثف را به داخل شدن و خارج شدن جسمی لطیف همچون هوا در میان اجزاء جسم مربوط می‌داند و حرکت جسم واحد را در بیش و کم شدن مقدارش نمی‌پذیرد (5 / 90- 91). براین اساس پذیرفتن تخلخل و تکاثف حقیقی نیازمند اثبات هیولا برای جسم است و به همین سبب برخی از متقدمان جسم را، به جای ماده و صورت، مرکب از هیولا و صورت دانسته‌اند تا مقدار جسم در جوهریت آن دخیل نباشد (همو، 5 / 91؛ کاتبی قزوینی، 433؛ فخرالدین، همان، 2 / 25).

مآخذ

ابن رشد، محمد، تفسیر مابعدالطبیعۀ ارسطو، به کوشش موریس بویژ، بیروت، 1938م؛ همو، تلخیص کتاب المقولات، به کوشش محمود قاسم، قاهره، 1980م؛ ابن سینا، التعلیقات، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قم، 1404ق؛ همو، «الحدود»، المصطلح الفلسفی عندالعرب، به کوشش عبدالامیر اعسم، بغداد، منشورات مکتبة الفکر العربی؛ همو، الشفاء، به کوشش ابراهیم مدکور، قاهره، 1380ق / 1960م؛ ابن کمونه، سعد، الجدید فی الحکمة، به کوشش حمید مرعید کبیسی، بغداد، 1403ق / 1982م؛ ابوحیان توحیدی، علی، المقابسات، تهران، 1366ش؛ ارسطو، الطبیعة، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، 1404ق؛ افنان، سهیل محسن، واژه‌نامۀ فلسفی، تهران، 1362ش؛ بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، به کوشش مرتضى مطهری، تهران، 1349ش؛ بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، به کوشش عباس سلیمان، بیروت، 1411ق / 1991م؛ سهروردی، یحیى، مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، به کوشش هانری کربن، تهران، 1355ش؛ شرتونی، سعید، اقرب الموارد، 1403ق؛ صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار الاربعة، تهران، 1383ق / 1963م؛ غزالی، «الحدود»، المصطلح الفلسفی عند العرب، به کوشش عبدالامیر اعسم، بغداد، منشورات مکتبة الفکر العربی؛ فارابی، اربع رسائل فلسفیة، به کوشش جعفر آل‌یاسین، تهران، 1371ش؛ فخرالدین رازی، شرح عیون الحکمة، تهران، 1373ش؛ همو، المباحث المشرقیة، حیدرآباد، 1343ق؛ قاموس؛ قطب‌الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، قم، 1315ق؛ کاتبی ‌قزوینی، علی، حکمة العین، شرح مبارکشاه بخاری، به کوشش جعفر زاهدی، مشهد، 1353ش؛ گمپرتس، تئودور، متفکران یونانی، ترجمۀ محمدحسن لطفی، تهران، 1375ش؛ نیز:

Aristotle, Physics ; Guathrie, W.K.C., A History of Greek Philosophy, Cambridge, 1967.
سیما نوربخش

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.